دل ِ گیـــر . . .

کـــی تــمــام مـی شــود ؟ ؛ غـروب هایـی کـ ه " دل ِ " مـا " گـیـرِ " دلــتـنـگــی ات اسـت آقــا !

دل ِ گیـــر . . .

کـــی تــمــام مـی شــود ؟ ؛ غـروب هایـی کـ ه " دل ِ " مـا " گـیـرِ " دلــتـنـگــی ات اسـت آقــا !

دل ِ گیـــر . . .

معــکم معــکم
لا مــع غیــرکــم . . .

+

سررسیدم کفاف دغدغه هام رو نمیداد
یه دفترچه از بیان قرض گرفتم!

+

این وبلاگ ابداً آموزشی نیست ...

منوی بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

اگر خدا بخواد سیر مطالعاتی رو دوباره از اول به همراه چند تن از دوستان عزیز شروع کردم. و این مکان برای ثبت آموخته های روزانه هست... مطالب نوشته شده کاملا برداشت شخصی و بعضا نتایج مباحثات روزانه با دوستان هست و الزاما درست نیست! مقدار مطالعه شده ای که از روی اون مطلبی نگاشته میشه هم پیوست مطلب میذارم. تذکری، اشتباهی، سوالی، انتقادی، پیشنهادی و احتمالا پاسخی بود پذیراییم.

+

متفرقه نویسی سوای از سیر مطالعاتی هست. به قول ستون کناری: سررسیدم کفاف دغدغه‌هام رو نمی‌داد، یه دفترچه از بیان قرض گرفتم!

«می‌نویسم که یادم نره»

+
در مورد کلاس مجردها، اول اینجا و بعد اینجا رو بخونید.


التماس دعای فرج
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۴۳
هانیه سادات

بسم الله

سلام!


جلسه 100

زندگی بالا و پایین زیاد داره. وقتای سختی بی‌تابی نکنیم. با خدا حال کنیم. با آدم بودنمون خودمونو بهش نشون بدیم. جایی که خدا بهمون سخت می‌گیره، شیون نکنیم. خدا از شیون و واویلا بدش میاد. خدا مثل ما نیست. اخلاق اربابی داره. مغروره. آدم‌ها این اخلاق رو داشته باشن اسمشون می‌شه مستکبر. (آیه 24 سوره حشر) خدا دوست داره بگی: «هرچی اعلی حضرت بگن همون باید انجام بشه.» برای خدا تواضع کنیم. به قول شاعر: «چو یار ناز نماید شما نیاز کنید...» وقتی خدا بهمون سختی گرفت، جزع و فزع نکنیم. بهمون تشری می‌زنه، بهش بگیم: «خدایا به من سختی دادی؟ خیلی دوستت دارم...» فحش از دهن تو طیبات است... با آدم‌ها این کار رو نکنیم، ولی با خدا چرا. بعد ازش بخوایم.

نوع تعاملمون، بستنمون با خدا، رزقمون رو درست می‌کنه. محبتمون رو بهش نشون بدیم، کارمون رو درست می‌کنه.


لباس‌هامون رو خوب نگه داریم. خوب بپوشیم. و وقتی برامون رزقی رسید، قبلی رو رد کنیم بره. این پس اندازه. این صدقه هست. یک روش پس انداز، صدقه هست. مهربونی کردن، خوش‌خلقی کردن،... به خدا بگیم: «من با خلق خوش‌رویی می‌کنم، ولی رزق من رو تو بده.»


یه گربه رو اندازه یه اتوبوس بزرگ تصور کنید. مثلا یه گربه زرد با راه راه مشکی. که داره به سرعت چند کیلومتر در ساعت حرکت می‌کنه. اندازه یه اتوبوس دو طبقه. کدوم طرفی میره مثلا؟ من تو ذهنم از چپ به راست می‌رفت. ولی الان نمی‌دونم چرا برعکس شد!

راستی کسی می‌دونه الان دلار چنده؟ پوند؟ ین؟ یِن درسته؟ پول کجاست؟ فرانک هم واحد پول بود درسته؟ مال آلمان؟! من که هیچ وقت از اقتصاد سردرنیاوردم! آخرشم نفهمیدم ما وضعمون بده یا خیلی بده؟!! راستی اینایی که میگن ریال رو حذف کنیم واحد پول رو مثلا بکنیم دینار واقعا انگیزه‌شون چیه؟ به نظرم خیلی مسخره هست آدم واحد پول ملی که نمادی از هویت هست رو حذف کنه پول یه کشور دیگه رو بیاره! کشورایی که این کار رو می‌کنن حداقل تو چشم من خیلی بدبخت به نظر میان! نمی‌دونم... شاید هم کار درستی باشه! کلا سعی می‌کنم وارد اقتصاد و مباحثاتش نشم چون کاملا صفر صفرم!


گربه هه هست؟! نوچ! کلا نابود شد. وقتی فراموش می‌شه، نابود می‌شه. عنایت ِ تو، بود ِ اوست. نسبت ما با خدا هم مثل نسبت این گربه با ماست. عنایت خدا باعث وجود ماست.


همین.


پ.ن: نمی‌دونم چرا یه جلسه کمه!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۲۳
هانیه سادات

بسم الله


سلام.

امتحان است دیگر... منم که از همون بچگی شب امتحانی نبودم!


جلسه 97

این جلسه استادِ استاد ما تشریف آوردند کلاس و از طرف کلاس به مناسبت وفات حضرت سکینه سلام الله علیها، کتاب حضرت سکینه، اسطوره ادب و عرفان، از استادِ استاد، حاج آقا سید مجتبی حسینی رو به همه اعضای کلاس هدیه دادند. دمشان گرررم... از محضر استاِ استاد بسی بسیار زیاد لذت بردیم انصافا. جلسه امروز فقط صحبت‌های ایشون رو میذارم:


+لحن روایات نصیحتی معمولا اغراق‌آمیز هست. مثلا: «خداوند لعنت می‌کند پدر و مادری را که رضایت بدهند به ازدواج دخترشان با کمتر از او.»


+همه آدم‌های دنیا دوست دارن با خدا حرف بزنن. اما تاثیر اومانیسم اینه که خدا خیلی زمینی شده. برعکس ما باید بالا بریم تا بتونیم با خدا حرف بزنیم! دیدید می‌گن: «خدایا بیا پایین یه قهوه با هم بخوریم.»؟ صحیفه سجادیه خدا رو ساده اما بالا تعریف می‌کنه.


+چه‌طور مروج خوبی برای دین باشیم؟  یک. در مبانی ضعیفیم. باید تقویت بشیم. دو. خودمون رو جای طرف مقابل نمی‌ذاریم. هر کسی با دید خودش داره به دنیا نگاه می‌کنه و زندگی می‌کنه. نمی‌شه با همه افراد یه مدلی حرف زد و یه مدلی برخورد کرد. سه. به هر حال سرازیری رفتن آسون‌تر از بالا رفتن هست. چهار. غالبا، پسرها راحت‌تر از دخترها متدین می‌شن، اما دخترها شناخته نشدن. چون در وجود دختران موتورهایی وجود داره که اگر شناخته بشن قدرت بالایی دارند.  فکر کنید یک خانم برای هدفش که زیبایی باشه حاضره کفش پاشنه 15 سانتی که پاشنه‌اش شبیه میخ هست رو بپوشه و باهاش روی پل راه بره! حسی هست در دختران که در پسران کلا تعطیل هست! و باعث قدرت هست. باعث می‌شه یک خانم سخت‌ترین کارها رو با لذت انجام بده. این حس رو پیدا نکردیم.



جلسه 98

اولی - جمع بین تحصیل و ازدواج (که قبلا حرفش زده شده بود و وعده ادامه‌اش رو داده بودند) بالاخره چه‌طوریه؟ پدرم 19 سال پیش فوت کرده. یکی اومده خواستگاری شرایطش خوبه ولی با درس خوندن و کار کردن من مشکل داره! من دوست دارم درس بخونم و کار کنم. باید چه‌کار کنم؟ 

دومی - شکلات و معضلات بزرگ‌تر از این هم هست. من مادرم 20 سال پیش فوت کردند. و خواستگارم با مادر نداشتنم مشکل داره!! دیگه درس و کار رو که میشه باهاش کنار اومد...


حالا به نظرتون کدوم یکی معضلش بزر‌تر و بحرانی‌تر هست؟

خب این سوالی بود که استاد از بچه‌ها پرسیدن و جملگی اعم از خودم گفتیم دومی!! اما در حقیقت معضل نفر اول بزرگ‌تره. چون نفر دوم اصلا نباید اون شخص رو خواستگار خودش حساب کنه. و به تعبیر یکی از بچه‌ها اتفاقا یک امتیاز بزرگ داره که بفهمه طرف مقابلش فاقد شخصیت و شعور هست!

مسئله بعدی این که اصلا چرا زن کار کنه؟ برای چی وقتی لیسانس داره دیگه فوق بخونه؟ که چی بشه دقیقا؟! چرا وقتی حقش اینه که تو خونه بمونه الکی بره کار کنه؟ به قول استاد زن باید یک حالت عمیق رایگان خوری داشته باشه! و مرد رو جوری تربیت کنه که نفهمه از کجا تربیت شده. :)) بنشینه تو خونه تا مرد تلاش کنه، کار کنه، پول دربیاره و کلی بدوه تا یه انگشتر برای خانمش بخره. (داریم؟!)


سومی - چه‌طوری بفهمیم خواستگار از نظر اعتقادی مسئله نداره؟ بحث مرجع تقلید و ولایت فقیه که شد، کمی من و من کرده و بعد گفته فلان مرجع رو دوست دارم!


سه دسته‌اند. دسته اول تجری و تظاهر به بی‌دینی می‌کنند. می‌گن: «حرام چیه؟ نماز کدومه؟ برو بابا تقلید یعنی چی؟» دسته دوم اما دشمنی با اسلام ندارند. خدا و اسلام رو قبول دارند. ولی ممکنه بعدا از دسته اول بشن. مثلا می‌گن: «باید نماز خوندن رو شروع کنم!» این دسته همین‌که در مسائل سیاسی عناد نداشته باشند با اعتقادات ما کفایت می‌کنه! و دسته سوم، کسانی هستند که واجبات رو واجب می‌دونند و انجام می‌دن.


مهم

acsept یعنی اگر بابات واقعا آدم کم‌عقلی هست، بهش بخند ولی بهش توهین نکن. وقتی acsept (قبول) کنی دیگه شکایت نمی‌کنی. و باهاش کنار میای. مثلا 20 ساله طرف معتاده، هنوز بهش می‌گن! خب اون کلیدی که می‌خوای باهاش قفل رو باز کنی توی کلید نمی‌چرخه! کلید رو باید عوض کنی. کلید رو پیدا کنی و عوض کنی. و برای مقابله با حرف دیگران، بگو اطرافیانم شعور ندارن. برد با توئه اگر گوشت حرف دیگران رو نشنوه...


و در نهایت:

ازدواج اگر به معنی انتخاب همسر هست، اتفاقا نباید آسان باشه. باید سخت باشه. ولی عروسی ساده گرفتن چقدر خوبه. قبح این عروسی‌های سلطنتی رو می‌شکنه. مثلا 20 نفر از خانواده درجه یک و دو رو یک رستوران خوب دعوت بشن! برای کسانی که دارند و می‌تونند بگیرند، خب بگیرند. ولی اگر کسی نداره، چرا قرض و قوله کنه که طبق عرف غیر واجب پیش بره؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۳ ، ۲۳:۱۵
هانیه سادات
بسم الله


سلام.

چند روز گذشته تقریبا داشتم زیر بار مسئولیت له می‌شدم و البته این له شدن رو دوست دارم! اما خب یکی از مضراتش دیر به دیر به روز شدن اینجاست. سه جلسه گذشته کلاس مجردها رو با هم میگم.


جلسه 94

+یکی از مطالب مهمی که مطرح شد، مهارت خجالت کشیدن بود. خصوصا برای دخترها. اینکه هیچ وقت به هیچ وجه این مهارت رو از دست ندیم، و حواسمون باشه همیشه با حیا باشیم. اصلا خجالت کشیدن یک نوع مهارت هست که آدم باید بلد باشه. و خب به طور فطری فکر کنم در وجود دخترها وجود داشته باشه. ما باید تقویتش کنیم و مراقب باشیم هیچ موقع از بین نره.

+مطلب بعدی که شاید مهم تر از قبلی باشه _با کمال شرمندگی به خاطر استفاده از این لغت_ دختر بازی پیچیده بعضی از پسرهاست. دخترها حواسشون خیلی جمع باشه. اصلا بعضی اتفاقات از پیش تعیین شده هستند و ما خبر نداریم. مثلا بعضی تصادف‌ها هدفمند اتفاق می‌افتن برای ایجاد یک ارتباط. که تو اصلا متوجه نمی‌شی چی شد و چرا شد! بعضی از پسرها _متأسفانه_ خیلی واضح اهل ارتباط‌گیری با دخترها هستن که خب تکلیف این افراد مشخص هست و کسی هم که وارد رابطه باهاشون میشه هم یقینا آگاهانه این کار رو می‌کنه. اما دسته دوم حواس جمع می‌طلبه. مثلا به اسم هدایت شدن میاد سمتت و از طریق خدا و پیغمبر و ولی فقیه و... وارد میشه، تو هم احساسات مذهبی‌ات تحریک میشه و فکر می‌کنی وظیفه امر به معروف داری! (حالا نیست همیشه امر به معروف می‌کنیم! این یکی رو حتما باید انجامش بدیم!! متوجه میشی؟) در حالی‌که نه هیچ دختری وظیفه هدایت هیچ پسری رو داره (حتی در ازدواج هم نباید به نیت هدایت کردن و با این تفکر فرشته نجات بودن ازدواج کرد.) و نه هیچ پسری وظیفه هدایت هیچ دختری رو. (خب برعکسش هم وجود داره ولی احتمالا گول خوردن از سمت دخترها در این مورد بیشتر باشه.) پس به کسی که میاد از تو سوال می‌کنه و با تو بحث می‌کنه تا هدایت بشه یا هدایتت کنه، حتما شک کن! چرا بین این‌همه آدم اهل مطالعه و دانا، تو؟ ضمن این‌که شاید این اتفاق حتی با نیت سوء هم نیفته و طبیعت جذاب بودن دو جنس متفاوت برای هم منجر به این اتفاق بشه. پس بدبین نسبت به نیتش هم نبودی (که اگر نبودی به احساس خودت شک کن!)، از اتفاقات بترس.

+مطلب آخر، سنت صدقه دادن در کلاس هست که اول جلسه «همه» بچه ها هر چقدر می‌خوان صدقه میدن و این پول دست به دست میره سمت راست تا می‌رسه به مسئولش. نکته اول اینه که حتی اگر پول نداری قرض کن بده. دوم پول دستت نمونه و حتما رد بشه. سوم پول حتما به دستت بخوره. چهارم موردی که بهش صدقه داده میشه هم توسط خود اعضای کلاس انتخاب میشه. و در حین انتخاب مورد مباحثاتی صورت می‌گیره که کلی آموزنده هستند. مثلا این‌که هیجانی نشیم تا کسی با اشک و آه اومد از مشکلاتش گفت بهش پول بدیم، و بعدا بفهمیم همش دروغ بوده! ریز بشیم به جزئیات. لازم نیست به هرکسی کمک کنیم. سنت صدقه دادن ترویج مهربانی و آموزش مدیریت محبت هست...


کلاس مجردها - سایز کوچک


جلسه 95

+بچه‌های طلاق اتفاقا می‌تونن درک بهتری از زندگی داشته باشن. و قدر زندگی رو بیشتر بدونن. بچه‌های طلاق اتفاقا می‌تونن آروم ترین بچه‌ها باشن. و بهترین زندگی‌ها رو داشته باشن. انسان مختاره که چه اخلاق و رفتاری داشته باشه. و این اصلا ربطی به بچه طلاق بودن نداره.

+اگر کسی مشکلی داره دلیلی نداره قضاوت کنیم. نسبت به مشکلش بی‌تفاوت نباشیم اما قضاوت هم نکنیم. زندگی‌شو خراب نکنیم. گاهی هر کس هر قصه‌ای رو یه شکل می‌بینه. گوش که می‌کنی می‌بینی از زبان هر کسی داستان یه شکل دیگه هست. پس نمی‌شه قضاوت کرد.

+آدم‌هایی که زیاد به خودشون ایراد می‌گیرن، جریمه‌هاشون ته نداره! دیدید بعضی‌ها همش می‌زنن تو سر خودشون و هی میگن اه اینجا رو خراب کردم اه اونجا رو اشتباه کردم؟ خب مؤمن خدا به جای سرزنش بی‌جا خودت رو مدیریت کن! والا!

+اگر با کسی (مثلا نامحرم و ناشناسی در فضای مجازی) درمورد موضوعی مخالف بودیم، یک کلام بگیم مخالفم و تمام. این کلمه کوتاهه اما یک دنیا اثرگذاره. باور کنید لازم نیست با هرکس و ناکسی وارد بحث و جدل بی‌مورد و بعضا خطرناک! بشیم. خدا بگو مگو رو دوست نداره. قاطع باشیم و وارد بازی‌های دیگران نشیم... با نامحرم، خصوصا مغرض‌ها اصلا بحث نکنیم. ابراز مخالفت خوبه و کافی. و این‌که خوب‌ها با هم فضا رو حفظ کنن و نذارن جو از دستشون خارج بشه.

+اگر کسی حرفی زد بلد باشیم به اون حرف واکنش نشون بدیم. مثلا یکی میگه پدربزرگم از دنیا رفته، تو بگو خدا رحمتش کنه! این یعنی «جرأت‌مندی رفتار اجتماعی مؤدبانه». یعنی بلد باشیم روابط اجتماعی مؤدبانه‌ای با مردم برقرار کنیم. که خیلی هم می‌تونن مفید باشن.

+از پدر و معلم دفاع کردن خوبه. خیلی هم خوبه. ولی دفاعی که مؤثر باشه. جو زده نشیم. احساسی جواب ندیم. حواسمون باشه که دفاع باید مؤثر باشه. جدل زمینه ارتباط هست، ارتباط ِ ...!

+و در آخر این‌که خوبه تمرین اخم کردن، سر به زیر انداختن و گزیدن لب کنیم. آدم با تغییر چهره می‌تونه کلی پیام برسونه که شاید در کلام اون اثر رو نداشته باشه.


راستی! این جلسه حاج عبدالرضا هلالی هم اومدن و چند دقیقه ای برامون روضه خوندن، که بسی چسبید...


جلسه 96

+همه ورق های زندگی‌مون رو رو نکنیم. همه اسرار رو نگیم. حتی اصلا اگر دعوا هم شد چیزی باقی بذاریم بمونه. به هیچ کس 100% اعتماد نکنیم. و اسرارمون رو بهش نگیم. (ر.ک به حدیث امام علی) شاید بعضی‌ها واقعا نیاز داشته باشن در مورد هر مسئله ای با یک نفر محرم حرف بزنن، خب الان قصد داریم یک کم از این کار بترسیم و بترسونیم!

+دوستی‌مون با دوست صمیمی مثل کوه یخی باشه. بیشترش در آب و کمترش بیرون آب. این‌که همه اقوام و آشنایان بدونن من با فلانی خیلی دوستم، حسادت برانگیز میشه و ممکنه بعضی‌ها قصد بهم زدن این رابطه خوب رو داشته باشن.

+کسی که از بچگی باهاش بزرگ شدم، ممکنه بعدا پروانه بشه و بپره، ولی من کرم بمونم! مگر این‌که نقشه زندگی‌مون با هم یکی باشه. اون موقع هست که با هم رشد می‌کنیم. پس صرف این‌که از بچگی بزرگ شدیم و همدیگه رو دوست داریم، دلیل نمی‌شه.

+اگر با کسی یا چیزی مخالفیم، خودمون رو نکشیم کنار. وقتی خودمون رو بکشیم کنار، میشیم دشمن طرف مقابل، اونم میگه به درک که خوشت نیومد! خودمون رو نکشیم کنار، بلکه مؤثر باشیم و فضا رو بگیریم دستمون. اتفاقا طرح دوستی بریزیم و در قالب محبت اثر گذار باشیم.


راستی! قشنگی صبر به توی دل نگه داشتنشه...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۳ ، ۲۳:۴۹
هانیه سادات

بسم الله


سلام.

عزاداری همه‌مون با هم قبول باشه ان‌شاءالله. یک پست کاملا بی‌ربط یا شاید هم کاملا باربط!

اتوبان که باشی، سرعت مجاز هم حداقل داره هم حداکثر، حالا نمی‌دونم حداقلش رو هم تابلو می‌زنند یا نه؟ (فکر کنم یا نه!) ولی مهم نیست. چون همه می‌دونیم از یک سرعتی کمتر نباید و نمی‌شه رانندگی کرد. علتش هم واضحه. در خوش‌بینانه‌ترین حالت سد معبر و کمی ناسزا خوردن! و از یک سرعتی بالاتر هم نباید و نمی‌شه رانندگی کرد. علتش هم واضحه. تصادف! بین این دو حد سرعت هر سرعتی مجازه. اما بهتر کدوم سرعته؟ سرعت عرف! یعنی سرعتی که بین رانندگان معروف‌تر و رایج‌تر هست. یعنی سرعتی که ماشین‌ها بیشتر با اون سرعت حرکت می‌کنند. یعنی سرعتی که از حد مجاز خارج نشده حتی اگر به مذاق من خوش نیاد. زیادی یواش بری سد معبر می‌کنی. زیادی تند بری تصادف. وسط باش. با عرف ِ در محدوده‌ی مجاز...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۳ ، ۲۲:۰۷
هانیه سادات

بسم الله


سلام.

یک روزی به هدف هر روز آپ کردن وبلاگ اینجا رو افتتاح کردم. یادش به خیر! خب آدم نمی‌رسه شونصدتا کار قبول کنه وبلاگ هم آپدیت کنه. بگذریم. سعی میکنم تا کارها روی روال بیفته هفتگانه به روز باشم لااقل.

از کلاس مجردهای این هفته بگم که وای چقدر خوب بود. چون دانشگاه تهران بود. (نزدیک و خوش مسیر) چون خواهر خانم هم باهام بود. چون شاعر مورد علاقه‌ام اومده بود. (شاعر شعرهای ضد) و شعرهای مورد علاقه‌ام رو خوند. چون دو تا از دوستانی که دلتنگشون بودم رو دیدم. و اینکه چقدر حرف‌های استاد خوب بود...

موضوع این هفته که مهمان آزاد هم بود مشخصا، سن ازدواج دختران، یا شاید بهتر باشه بگم شانس ازدواج دختران و پسران بود. حاج آقا مرادی می‌گفتند شانس ازدواج در دختران خیلی کمتر از پسران هست. هرچی هم می‌گذره کمتر میشه. شانس ازدواج پسر 20 ساله نسبت به پسر 30 ساله نه تنها کمتر نمیشه بلکه شاید بیشتر هم باشه. و حتی تا 40 سالگی هم زیاد این شانس تغییر نمی‌کنه. شاهد مثالش هم ازدواج دختران کم سن با پسران سن بالا که نه قبیح هست نه کم! از اون طرف پیک خواستگار و ازدواج بین 18 تا 21 هست و بعد از 25 کلا شیب نزولی میشه. این وسط در اوج تخیلات دخترانه‌ی دخترها و در شلوغی خواستگارهای پشت در، یعنی همون 18-19 سالگی، پدر مادرها هم کم نمی‌ذارن با ترس‌های بچگانه‌شون و فرت و فرت رد می‌کنن! بعد از همه این‌ها تازه دو فاکتور «تحصیلات» و «شغل» هم مانع ازدواج برای دختران هستند که برعکس برای پسران اتفاقا خیلی هم خوبن. حالا اینکه دختر رویایی و خیال‌باف چطوری عاقلانه فکر کنه و با ترس بچگانه پدر و مادرش چطور برخورد کنه و با دو مانع بزرگ حالا درسش تموم بشه و شغل چیکار کنه و... موند برای 3 هفته آینده!

یک نکته دیگه اینکه دخترها به کسی که میگه شرایط من خاصه توجه نکنن و بگن به من چه! با هیچ‌کس به هیچ‌وجه هیچ‌وقت به نیت هدایت کردن و فرض فرشته‌ی نجات طرف بودن ازدواج نکنن! و کسی که رسما به خواستگاری نیومده رو خواستگار ندونن و وقتشون رو براش تلف نکنن.


آقا نوشت:

زخمی‌ام التیام می‌خواهم

التیام از امام می‌خواهم


السلام علیک یا ساقی

من علیک السلام می‌خواهم...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۳ ، ۲۳:۴۴
هانیه سادات

بسم الله


سلام

کلاس مجردهای این هفته خیلی خوب‌تر بود! که اگر بخوام چکیده کلاس رو توی چند جمله از زبان بچه‌های کلاس به قلم خودم بنویسم نتیجه‌ش میشه این:


+دلسوزی الکی نکنیم. یک وقت یک نفر حرف درستی نمی‌زنه لزومی هم نداره با نیت بد باشه فقط باید جوابش رو بگیره تا دوباره اشتباه نکنه. خب آدم میاد سر کلاس که یاد بگیره دیگه. بعد چون جواب مخالف می‌شنوه من دلم می‌سوزه براش که آخی حالش گرفته شد و ضایع شد... این یه مثال خیلی دم دستی بود که یکشنبه اتفاق افتاد. اما چه بسیار دلسوزی‌های الکی که زندگی به باد دادن.


+در برابر پدر و استاد تملق کنیم. تواضع رو که همه می‌دونن اعم از خودم! اما تملق رو نشنیده بودم.


+حرفی که می‌خوایم بزنیم رو اول خوب بالا پایینش کنیم که اگر کسی اون رو برد زیر سوال بتونیم ازش دفاع کنیم. و وقتی از درستیش مطمئن شدیم با اعتماد به نفس بگیم. و اگر غلط بود اشتباه رو بپذیریم. توی بحث نباید به نیت جنگ رفت. گاهی اوقات باید برای قانع شدن بحث کرد نه صرفا قانع کردن. تو حالت دوم اگر وسط بحث بفهمی اشتباه کردی هم ممکنه غرورت اجازه قبولش رو نده و پافشاری بی‌جا روی حرفت بکنی. افکار عمومی اینجا به تو میگن «بی‌منطق».


+مشورت ریزش هم قشنگه. خیلی قشنگ و خیلی هم مهم. اصلا ریزه‌کاری‌هاست که مثل همیشه کلیات رو قشنگ تر نشون میده. مشورت با کسانی که برامون اهمیت دارن توی جزئیات اهمیت بالای اون افراد رو در نظر ما نشون میده و این خیلی هم مهمه.


+نیت مهمه اما استفاده درست از کلمات در کنار هم دیگه هم مهم هستند. نمیشه کسی نیتش احترم باشه اما کلمه‌ای که به کار می‌بره حاوی بی‌احترامی به طرف مقابل باشه.  اگه بی‌احترامی کرد قطعا در درونش هم همین رو می‌خواسته هرچند از دهنش پریده باشه! جهت‌گیری افراد رو از انتخاب کلماتشون تا حدودی میشه فهمید.


+و در آخر، روحانیت می‌تونه جوان امروز رو قانع کنه و تونسته.


این هم عکس «بلبل تهران» که جلسه قبل آزاد شدند. (برای دیدن سایز اصلی روی تصویر کلیک کنید.)


بلبل تهران سایز کوچک

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۳ ، ۲۲:۳۴
هانیه سادات

بسم الله


سلام.

بعد از چند روز فشرده ای که گذشت فرصت شد بیام یه سری هم به اینجا بزنم.

بالاخره انتظار 2 ساله من به پایان رسید و ساعت 4 عصر یکشنبه گذشته کارت «عضو شد» از سرگروه متولدین 73 دریافت کردم و وارد تالار ایوان شمس شدم! از بعد از کنکورم منتظر ثبت نام متولدین 73 برای کلاس مجردها بودم اما استاد اذن دخول نمی‌دادند!

طبق زمینه‌ای که از قبل در مورد جلسه اول کلاس از خواهرم داشتم، منتظر اتفاقات عجیب و غریب ‌تری بودم که رخ نداد و جلسه در واقع بهتر از چیزی که تصور می‌کردم بود. نصف جلسه حول محور صدقه چرخید و بعد از اون هم کمی سعدی‌خوانی و مشق شبی که طبق روال هر ساله استاد به شاگردها دادند. اما نیم‌ساعتی موضوع بحث نماز اول وقت بود که برای خود من هنوز جای شبهه داره.

نماز اول وقت خوبه، درست. تاکید شده، درست. مهمه، درست. افضله، درست. اما استاد می‌گفتند وسواس نداشته باشید روش. نماز اول وقت نخواندن گناه نداره. اگر کسی نمازش رو بین وقت خوند گناه نکرده. اونی که اول وقت می‌خونه ثواب کرده. و اینکه یک موقع‌هایی یک کارهایی موقع الله اکبر اذان بر نماز اول وقت اولویت دارند. و یک موقع‌هایی نماز در وسط وقت بر نماز اول وقت اولویت داره. مثلا اگر ماه رمضان میزبان یک افطاری هستیم و مهمانان منتظر حضور صاحب‌خانه سر سفره هستند، اینجا نماز اول وقت رو «باید» ترک کنیم. این‌ها رو همه رو می‌دونم. اما اینکه کی و کجا چیزی بر نماز اول وقت اولویت پیدا می‌کنه رو نمی‌دونم. مثلا اینکه مادرت موقع اذان صدات می‌کنه اینجا پاسخ به اذان ارجحه یا پاسخ به مادر؟ نمی‌دونم... باید بپرسم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۲۷
هانیه سادات

بسم الله

داستان دهم » امام باقر و مرد مسیحی


این داستان من رو کُشت! هر بار از کسی می رنجم یادش می افتم. انصافا هم روی این مورد توهین خیلی حساسم! البته الان کمتر شده... راحت تر میتونم قورتش بدم!

«مرنج و مرنجان»

مرنج یعنی خودت را کسی نبین... مگه تو خودت کی هستی که بقیه باید حواسشون باشه از گل نازک تر بهت نگویند؟؟! تازه توهین به خود که هیچ، امام توهین به مادر رو هم نادیده گرفتند! چون حفظ اسلام واجب تر بود.


آقا نوشت:

سلام آقا...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۱۶
هانیه سادات

بسم الله

داستان نهم » در رکاب خلیفه


نکته قابل توجه این داستان برای من «از بین بردن سنت های غلط و بی فایده قدیمی» هست. سنت هایی که آباء و اجداد ما به آنها پایبند بودند و معلوم نیست از کجا اومده. و هنوز هم انجام میشه و معلوم نیست با کدوم منطق! همه هم با این رسومات برخورد داشتیم. اینها ما رو شقی میکنند!

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا


آقا نوشت:

یک سنت غلط هزار و چند ساله هست

که همه العجل العجل میکنند

ولی شما دورتر می شوید

می دانیم چرا ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۲۱:۱۸
هانیه سادات

بسم الله


سریال یوسف پیامبر چند شب هست که تمام شده ولی نشد که همان شب این مطلب رو بنویسم. شاید یک کم از حال و هواش خارج شده باشیم. اشکال نداره دوباره وارد میشیم!

این بار سعی کردم با دقت بیشتری و نگاه جدیدتری سریال رو نگاه کنم. خیلی سوال برام پیش اومد... که مجال مطرح کردنش نیست وگرنه دونه دونه میپرسیدم و جواب میگرفتم. برای همین از ریزه کاری ها میگذرم و به اصل قضیه می پردازم...


حضرت یوسف بعد از اونهمه رنج و سختی به خانواده اش رسید و بلافاصله رو به آسمان خدا رو شکر کرد. حضرت یعقوب هم. من بودم کل چهل سال رو شکوه و شکایت میکردم! چرا؟! خب معلومه چون می دونست رسالتی سنگین بر دوش دارد...

گاهی اوقات به خودم میگم شاید علم به حکمت خدا رضایت رو در پی داشته باشه. اما بعدش میگم شاید گنجایش اون علم رو نداریم! (؟) رضایت به رضای خدا ته ته ته خوشبختیه... راضیةً مرضیة... [اللهم ارزقنا]


دیالوگ های آخر خضر نبی هم آهی از نهادمان بلند کرد...

"خداوند به وسیله ی تو حکومت یکی از صالحان را در گوشه ای از زمین به نمایش گذاشت تا زیبایی حکومت الهی را به آیندگان نشان دهد. صالح موعود که آمد، همه دنیا را چون مردم مصر، هم از گمراهی و فقر نجات خواهد داد، و هم از سلطه ستمگران و زورمندان. همان که نامش سالهاست آرامش بخش لحظه های دشوار زندگی توست. آنگاه که پیامبر خاتم آمد، منجی موعود نیز خواهد آمد. جهان یک حکومت، و منجی موعود حاکم آن خواهد بود. و او عدالت را در سراسر جهان گسترش خواهد داد..."


آقا نوشت:

"پروردگارا دیده ی همه منتظران را به دیدار منتظر روشن بدار"
میدونم خیلی ها بعد از این دیالوگ حضرت یعقوب،
تو دلشون آمین گفتن...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۱۲
هانیه سادات